جدول جو
جدول جو

معنی علی برقی - جستجوی لغت در جدول جو

علی برقی
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برقی. از شعرای دورۀ بنی عباس. نام او در ’الغدیر’ به صورت ابومحمد عبدالله بن عمار برقی آمده است. وی شعر در مدح اهل بیت و ذم بنی عباس سرود و المتوکل خلیفۀ عباسی چون آن بشنید فرمان داد تا زبان او را از بیخ برکندند و دیوان وی را بسوختند. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 746 بنقل از معالم العلماء ابن شهرآشوب ص 135 و الغدیر امینی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ قُ رَ)
ابن هند قرشی. مکنی به ابوالحسن. از مشایخ طریقت فارس در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری قمری بود. رجوع به ابوالحسن (علی بن هند...) و نامۀ دانشوران ج 3 ص 34 شود
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی. مکنی به ابوالحسن وملقب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهربن...) شود
ابن میمون بن ابی بکر بن علی بن میمون بن ابی بکر بن یوسف بن اسماعیل بن ابی بکر هاشمی قرشی مغربی غماری فاسی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی هاشمی شود
ابن جارالله بن محمد بن ابی الیمن بن ابی بکر بن علی بن محمد بن محمد بن حسین بن احمد قرشی مخزونی حنفی. مشهور به ابن ظهیره. رجوع به علی مخزومی شود
ابن محمد بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی. مشهور به قلصادی و ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قلصادی شود
ابن داود بن یحیی بن کامل بن یحیی بن جبارۀ زبیری قرشی اسدی. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زبیری شود
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم...) شود
ابن ابی حزم قرشی دمشقی مصری شافعی. مشهور به ابن نفیس و ملقب به علاءالدین. رجوع به ابن نفیس و علی بن ابی حزم شود
ابن عبدالکریم بن محمد بن محمد بن علی بن عبدالکریم قرشی زبیدی بصری. ملقب به زین العابدین. رجوع به علی بصری شود
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. رجوع به علی عامری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ)
ابن اسماعیل اندلسی مرسی ضریر. مشهور به ابن سیده و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابن سیده و علی (ابن سیده...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِمُتْ تَ)
ابن حسام الدین بن عبدالملک جونفوری هندی. مشهور به متقی و ملقب به علاءالدین. نام او در الاعلام زرکلی به صورت ’علی بن عبدالملک بن حسام الدین...’ آمده است. وی در فقه و حدیث و وعظ دست داشت. اصل او از جونفور هند بود و در سال 885 هجری قمری در رهانفور، از شهرهای دکن هند متولد شد و پس از چندی در مدینه سکونت گزید و دیر زمانی نیز در مکه اقامت کرد و درسال 975 در این شهر درگذشت. او راست: 1- ارشادالعرفان و عبارهالایمان. 2- البرهان الجلی فی معرفه الولی. 3- الرق المرقوم فی غایات العلوم. 4- کنزالعمال فی سنن الاقوال والافعال. 5- المواهب العلیه فی الجمع بین الحکم القرآنیه و الحدیثیه. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَ رَ)
ابن حجه الله بن علی بن عبدالله بن حسین بن محمد بن ابراهیم عمر بن حسن مثنی بن حسن السبط (ع) طباطبائی شولستانی غروی نجفی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن اسماعیل بن زین العابدین حسینی سنجانی غروی. ملقب به محدث و مکنی به ابوالفضائل. رجوع به علی سنجانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ رَ)
نام وی در هدیه العارفین بصورت ’علی بن عبداﷲ عربی حلی، مشهور به ابن لجام و ملقب به علاءالدین’ آمده است. وی اصولی و فقیه و محدث و مفسر بود و از سایر علوم عقلی و شرعی اطلاع داشت و در شهر حلب میزیست. و در سال 901 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- تعلیقی بر التوضیح در اصول فقه. 2- حاشیه بر شرح عقاید نسفی. از تفتازانی. 3- حواشی بر مقدمات أربع. (از معجم المؤلفین از الشقائق النعمانیۀ طاش کبری ص 236 و شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 5 و کشف الظنون حاجی خلیفه ص 498)
ابن عمر عربی. مدرس. متوفی در حدود سال 980 هجری قمری او را رساله ای است در علم بدیع. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 158)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عِ)
ابن زین العابدین بن هاشم عراقی حسینی فاسی. مکنی به ابوالحسن. عالم و ادیب و نحوی بود ودر سال 1194 هجری قمری درگذشت. او را فهرستی است. (ازمعجم المؤلفین از فهرس الفهارس کتانی ج 1 ص 346)
ابن هاشم عراقی حسنی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به زین العابدین. متوفی در سال 1194 هجری قمری او را فهرستی است. (از معجم المؤلفین از دلیل مورخ المغرب ابن سوده ص 358)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ قَ رَ)
ابن رفاعۀ قرظی. وی را از انصار ذکر کرده اند. (از الاصابۀ ابن حجر ج 4 قسم اول)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ رَ)
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری ازهری شافعی. مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین. وی حکیم و ریاضیدان و عالم فرایض بود. در اصل از مردم شام به شمار می رفت. در حدود سال 808 هجری قمری در قاهره متولد شد و در سال 870 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- عین المسموع فی شرح المجموع للکلائی، در فرائض. 2- الفوائد الجلیله فی حل الفاظ الوسیله، در حکمت. 3- الفوائد الربانیه فی شرح المبتکرات الحسابیه. (از معجم المؤلفین از الضوء اللامع سخاوی ج 5 ص 242 و ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 132)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ)
ابن احمد مقری. از محدثان بود. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ)
ابن مصطفی قیصری رومی حنفی. مشهور به فردی. متوفی در سال 1127 هجری قمری اوراست: الحاشیهالفردیه علی الحسینیه فی الاّداب. (از معجم المؤلفین از هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 767)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
میر علی هروی، وی از خطاطان مشهور بود و به زبان ترکی و فارسی شعر نیز می سرود. استاد خط او سلطانعلی مشهدی بود و برخی خط وی را بر استادش ترجیح داده اند. علی هروی دراواخر عمر توسط ازبکان اسیر گشت و به بخارا منتقل شد و در آنجا به سال 924 یا 925 و یا 926 هجری قمری درگذشت و در مرقد سیف الدین باخرزی دفن شد. او را رساله ای است به فارسی به نام ’مدادالخط’. و نیز اشعار و معماهایی از وی نقل میکنند. (از الذریعه ج 9 ص 764)
(امیر...). وی در قرن نهم در مدرسه عبدالرحمان جامی می زیست و از جامی تلمذ میکرد شعر نیز می سرود و قسمتی از اشعار او را میر علیشیر نقل کرده است. (از الذریعه ج 9 ص 765)
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی. مشهور به مصنفک و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن ابی بکر بن علی هروی موصلی. مکنی به ابوالحسن. رحالۀ (سیّاح) قرن ششم هجری قمری رجوع به علی (ابن ابی بکربن...) و ابوالحسن سیاح شود
ابن محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عباد عبادی هروی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عبادی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان لک، بخش قروه، شهرستان سنندج. این ده مشهور به کریم آباد است. رجوع به کریم آباد شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ کَ رَ)
ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی. مشهور به محقق ثانی، و محقق کرکی، و شیخ علائی، و مولی مروج. فقیه بود و در 29 ذی حجۀ سال 940 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- جامع المقاصدفی شرح القواعد، در فقه. 2- حاشیه بر شرائع. 3- الرساله الجعفریه. 4- الرضا (ع). 5- صیغ العقود والایقاعات. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعه ج 41 ص 174 وروضات الجنات خوانساری ص 402 و هدیه العارفین ج 1 ص 744 و فوائدالرضویه ج 1 ص 303 و امل الاّمل ص 443)
ابن هلال کرکی. پدرش مشهور به منشار بوده است. وی فقیه و ساکن اصفهان بود و در سال 984 هجری قمری در آنجا درگذشت و جسدش به مشهد رضا (ع) منتقل شد. او راست: کتاب الطهاره که آن را به فرمان شاه طهماسب نگاشت. (از معجم المؤلفین از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ یِ بُ قَ)
کسی بود که ازبصره خروج کرد. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 152)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ بُ)
قاسم بن ابراهیم بن... صاحب صعده (کذا) ، از علما و متکلمین زیدیه. و زیدیۀ قاسمیه بدو منسوبند. او راست: 1- کتاب الاشربه. 2- کتاب الامامه. 3- کتاب الایمان و النذور. 4- کتاب الرد علی الرافضه. 5- کتاب سیاسه النفس. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مَ رِ)
ابن حسین بن عروۀ مشرقی دمشقی حنبلی. مشهور به ابن زکنون و مکنی به ابوالحسن. محدث و فقیه بود. تولد او پیش از سال 760 هجری قمری بوده است. و در سال 837 هجری قمری در منزل خود واقع در مسجد قدم در حومه دمشق درگذشت. او راست: 1- شرح مغنی، در چند مجلد. 2- الکواکب الدریه، در ترتیب مسند امام احمد بر ابواب بخاری، در بیش از یکصدوبیست مجلد. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(ع یِ شَ)
ابن حسین بن سلام شرغی. وی محدث و فقیه و از مردم شرغ بود و از بغوی روایت کرد (شرغ قریه ای است به بخارا). (منتهی الأرب) (از تاج العروس). نام پدر وی در تاج العروس ’حسن’ آمده است. یکی از ویژگی های بارز محدثان، دقت در نقل حدیث همراه با بررسی دقیق زنجیره راویان بود. آنان با استفاده از فنون پیشرفته نقد حدیث، توانستند روایات صحیح را از میان انبوهی از احادیث جعلی یا ضعیف جدا کنند. محدث کسی بود که با بررسی دقیق سند (اسناد روایت)، متن حدیث، و تطبیق آن با منابع دیگر، به راستی آزمایی سنت پیامبر اسلام می پرداخت و آن را حفظ می کرد.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بُ)
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شراد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. وی مقری بود و در شوال سال 771 هجری قمری درگذشت. او راست: المبهج للطالب المدلج. (از معجم المؤلفین بنقل از طبقات القراء ابن جزری ج 1 ص 528)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن عمر بن محمد بن حسن حربی بغدادی شافعی، مشهور به ابن قزوینی و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن عمربن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ)
ابن محمد برجی جذامی. مقری بود از مردم ’برجه’ و آن شهری است در مغرب. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رِ)
ابن عبدالله بارقی. تابعی بود. (از منتهی الارب). تابعی در سنت اسلامی به شخصی گفته می شود که در عصر پس از پیامبر اسلام زندگی کرده و از صحابه – کسانی که پیامبر را دیده اند – علم و دین آموخته است. اگرچه تابعی پیامبر را ندیده است، اما پیوند او با صحابه سبب شده است که در زنجیره ناقلان حدیث جایگاه بالایی داشته باشد. علمای علم رجال و حدیث معمولاً تابعین را به سه دسته تقسیم می کنند: کبیر، وسط و صغیر، بسته به اینکه با کدام طبقه از صحابه دیدار داشته اند.
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَقْ قی)
ابن عبدالرحیم بن حسن بن عبدالملک بن ابراهیم سلمی عباسی رقی بغدادی، مشهور به ابن عصار و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی عباسی شود
ابن عبدالملک رقی، مکنّی به ابوالحصین. وی قاضی حلب بود و ذکر او در یتیمهالدهرثعالبی آمده است. رجوع به یتیمهالدهر ج 1 ص 70 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ جَ)
متوفی پس از سال 1074هجری قمری او راست: المنهاج المحمدی فی الطریق الاحمدی. (از معجم المؤلفین بنقل از الکشاف اسعد طلس ص 123)
ابن مصطفی بن پیرمحمد کوتاهیه وی رومی حنفی، ملقّب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تُ)
ابن بکمش بن مزان بن عبدالله ترکی، ملقّب به فخرالدین و مکنّی به ابوالحسن. ادیب و عروضی بود. در سال 563هجری قمری در بغداد متولد شد و در سال 626 هجری قمری دردمشق درگذشت. او راست: 1- تحفهالعشاق. 2- غایهاللذات فی شرح الهوی. 3- کتابی درعلم عروض. 4- منی القلوب. 5- نزههالناظر. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون ص 370 و 1193 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 706. بغیهالوعاه سیوطی ص 330. الوافی صفدی ج 12 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ رَ)
ابن احمد بن محمد بن طرطوسی حرمی، مکنّی به ابوبکر. وی از علمای قرن چهارم هجری و معاصر با المطیع و الطائع بالله عباسی بود. و زمان آل حمدان را نیز درک کرد. نشو و نمای او در طرطوس بود سپس به مکه رفت ودر آنجا مجاور شد و نزد عرفا به ’طاووس الحرمین’ مشهور گشت. و در سال 374 هجری قمری در آنجا درگذشت. و او را مریدان بسیار بود. (از نامۀ دانشوران ج 4 ص 62)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ)
ابن عیسی بن فرج بن صالح ربعی شیرازی الاصل بغدادی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به کمال الدین و منعوت به ابن الاخت. وی نحوی و لغوی بود و در سال 328 هجری قمری متولد شد. ابتدا نزد ابوسعید سیرافی تحصیل کرد سپس به شیراز رفت و نزد ابوعلی فارسی تلمذ کرد و مدت بیست سال ملازم وی بود آنگاه به بغداد بازگشت و در دهم محرم سال 420 هجری قمری در آنجا درگذشت. اوراست: 1- البدیع، در نحو. 2- التنبیه علی خطاء ابن جنی فی تفسیر شعر المتنبی. 3- شرح ایضاح ابی علی فارسی، در نحو. 4- شرح البلغه. 5- شرح مختصر جرمی. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 164). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: عیون التواریخ ابن شاکرج 13 ص 111. سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 287. الوافی صفدی ج 12 ص 134. وفیات الاعیان ابن خلکان ج 1 ص 433. معجم الادباءیاقوت ج 14 ص 78. انباءالرواه قفطی ج 2 ص 297. نزههالالبای انباری ص 414. شذرات الذهب ابن عماد ج 3 ص 216. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 212. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 172. روضات الجنات خوانساری ص 483. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 686. نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن عیسی بن..) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ شُ)
ابن محمدعلی بن حیدر بن شیخ خلیفۀ مجیراوی شروقی نجفی. وی در سال 1237 هجری قمری در نجف متولد شد و نزد انصاری و سیدحسین کوهکمری تلمذ کرد. سپس در همان شهر به تدریس پرداخت و پس از چندی برای بازستاندن املاک خود که غصب شده بود به سوق الشیوخ رفت و در سال 1314 هجری قمری در همانجا درگذشت. او را تألیفاتی در فقه و اصول و علم الرجال بوده است. (از مصنفی علم الرجال آقا بزرگ ص 323)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ)
دهی است جزءدهستان کوهپایه، بخش نوبران شهرستان ساوه. واقع در 18 هزارگزی خاور نوبران و 6 هزارگزی راه عمومی. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 436 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن غلات، بن شن، بادام، انگور، گردو، سیب زمینی، لبنیات و میوه است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی آنان قالیچه بافی و راه آن مالرو است و از طریق غرق آباد می توان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ بَ هََ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن و مشهور به ابن فندق و فرید خراسان. حکیم و ادیب مشهور ایران و از ریاضی دانان بزرگ قرن ششم هجری بود. وی در فقه و اصول و طب و لغت و عروض و حکمت و کلام و تاریخ و سایر علوم نیز متبحر بود. یاقوت حموی در معجم الادباء نسب نامۀ کامل او را آورده و ولادتش را27 شعبان سال 499 هجری قمری در قصبۀ سبزوار از ناحیۀ بیهق یاد کرده است. اما بیهقی خود در تاریخ بیهق گوید که در سال 500 هجری قمری که سال قتل فخرالملک وزیربود در دبیرستان (یعنی مکتب) بود. بنابراین ولادت اوباید چند سالی پیش از 499 هجری قمری باشد. وی در سال 565 هجری قمری در بیهق درگذشت. او در جوانی به کسب علوم مختلف اشتغال جست. و بسیاری از استادان بزرگ عهد خود را در بیهق و نیشابور و مرو و سرخس و دیگر بلاد خراسان دید و از محضر آنان استفاده کرد از آن جمله با حکیم عمرخیام دیدار کرد و شرحی در این باره که به سال 507 هجری قمری روی داده در کتاب تتمۀ صوان الحکمه آورده است. علی بیهقی از سبزوار به ناحیۀ ششتمذ رفت وسپس به مرو سفر کرد و عهده دار امر قضاء در بیهق شد. یاقوت حموی بسیار از تصانیف او را بنقل از قول مؤلف ذکر کرده است که به ترتیب حروف تهجی عبارتند از: 1- آداب السفر. 2- احکام القرانات. 3- الاراحه عن شدائد المساحه. 4- ازاهیرالریاض المریعه و تفسیر الفاظالمحاوره و الشریعه. 5- أزهار اشجار الاشعار. 6- اسامی الادویه و خواصها و منافعها. 7- اسرارالاعتذار. 8- اسرارالحکم. 9- أسئله القرآن مع الاجوبه. 10 -اصول الفقه. 11- أطعمه المرضی. 12- الاعتبار بالاقبال و الادبار. 13- اعجازالقرآن. 14- الافاده فی اثبات الحشر و الاعاده. 15- الافاده فی کلمه الشهاده. 16- الامانات فی شرح الاشارات. 17- امثله الاعمال النجومیه. 18- الانتصار من الاشرار. 19- ایضاح البراهین، دراصول. 20- بساتین الانس و دساتین الحدس فی براهین النفس. 21- البلاغهالخفیه. 22- تاریخ بیهق، که مهمترین کتاب اوست به زبان پارسی. و آن در تاریخ و جغرافیای ناحیۀ بیهق (ناحیه ای از خراسان که سبزوار قصبۀ آن بود) و ذکر رجال علم و ادب و کتّاب و سادات و خاندانهای مشهور آن ولایت است. 23- تتمۀ صوان الحکمه، که به عربی است و آن ذیلی است برصوان الحکمۀ ابوسلیمان محمد بن طاهر بن بهرام سجستانی منطقی (متوفی بعد از سال 391 هجری قمری) ، و ذکر بسیاری از حکما و اطبا و علمای علوم اوایل که در صوان الحکمه نیامده بود و یا احتیاج به تکمیل داشت در آن آمده است و اطلاعاتی که مؤلف بخصوص درباره حکمای ایران از عهد بوعلی به بعد آورده بسیار مهم و گرانبها است. ترجمه ای از این کتاب درقرن هفتم به نام ’درهالاخبار’ صورت گرفت که دو بار در لاهور و تهران به طبع رسیده است. 24- التحریر فی التذکیر، در دو مجلد. 25- تحفهالساده. 26- تعلیقات فصول بقراط. 27- تنبیه العلماء علی تمویه المتشبهین بالعلماء. 28- جلاء صداء الشک، در اصول. 29- جوامع احکام النجوم، در سه مجلد. این کتاب از آثار معتبر او در ریاضی است، و در عین انکار علم احکام نجوم، آن را به خواهش دوستان خود نوشت. و از آن نسخی در کتابخانه های دانشگاه تهران و مدرسه عالی سپهسالار موجود است. 30- حصص الاصفیاء فی قصص الانبیاء علی طریق البلغاء، در دو مجلد و به فارسی است. 31- خلاصهالزیجه. 32 -دررالسخاب و دررالسحاب فی الرسائل. 33- درهالوشاح، که تتمۀ کتاب وشاح است. 34- ذخائر الحکم. 35- ربیعالعارفین. 36- الرسائل، به فارسی. 37- رسالهالعطاره فی مدح بنی الزناره. 38- رقیات التشبیهات علی خفایا المختلطات بالجداول. 39- ریاحین العقول. 40- السموم. 41- شرح الحماسه. 42- شرح رساله الطیر. 43 -شرح شعر البحتری و أبی تمام. 44- شرح شهاب الاخبار. 45- شرح مشکلات المقامات الحریریه. 46- شرح الموجز المعجز. 47- طرائق الوسائل الی حدائق الرسائل. 48- عرائس النفائس. 49- العروض. 50- عقوداللاّلی. 51- عقودالمضاحک، به فارسی. 52- غررالاقیسه. 53- غررالامثال، در دو مجلد. 54- الفرائض بالجدول. 55- قرائن آیات القرآن. 56- کتاب فی الحساب. 57- کنزالحج، در اصول. 58- لباب الانساب. 59- مجامعالامثال و بدائعالاقوال، در چهار مجلد. 60- المختصر من الفرائض. 61- مشارب التجارب، در چهار مجلد و آن ذیلی بود بر تاریخ یمینی. 62- المشتهر فی نقض المعتبر الذی صنفه الحکیم ابوالبرکات. 63- معارج نهج البلاغه، که شرح و تفسیر نهج البلاغه است. 64- المعالجات الاعتباریه. 65- معرفه ذات الحلق و الکره و الاصطرلاب. 66- ملح البلاغه. 67- مناهج الدرجات فی شرح کتاب النجاه، در سه مجلد. 68- مؤامرات الاعمال النجومیه. 69- نصائح الکبراء، به فارسی. 70- نهج الرشاد، در اصول. 71- وشاح دمیهالقصر، در یک مجلد بزرگ و آن ذیلی بود بر دمیهالقصر باخرزی. 72- الوقیعه فی منکر الشریعه. و نیز او را مجموعه ای ازنامه های متفرقه و مجموعۀ دیگری از اشعار خود بود. از میان این آثار اکنون کتابهای تاریخ بیهق و تتمۀ صوان الحکمه و جوامعالاحکام النجوم و لباب الانساب و معارج نهج البلاغه موجود است. و نیز رجوع به ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود. (از تاریخ ادبیات در ایران چ صفا ج 2، چ 1 ص 311 و ص 993) (معجم الادباء چ مصر ج 13 ص 219) (معجم المؤلفین ج 7 ص 96). صاحب معجم المؤلفین مآخذ ذیل را نیز یاد کرده است: سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 284. الوافی صفدی ج 12 ص 68. کشف الظنون ص 289 و 609 و سایر صفحات، اعیان الشیعه ج 41 ص 27. ایضاح المکنون ج 1 ص 3 و36 و سایر صفحات، و ج 2 ص 60 و 83 و سایر صفحات. هدیهالعارفین ج 1 ص 299. کنوزالاجداد محمد کردعلی ص 299. فهرست کتاب خانه رضوی ص 80. مقدمه تاریخ حکماءالاسلام محمدکردعلی ص 9. فهرس المخطوطات المصورۀ سید ج 2 ص 175. و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 281 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان پایین ولایت بخش فریمان شهرستان مشهد. واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری فریمان. ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل، و 12 تن سکنه. آب آن از قنات تأمین می شود. ومحصول آن غلات، بنشن و چغندر است. اهالی به زراعت اشتغال دارند. و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالله بن یوسف بیری حلبی، ملقّب به علاءالدین. ادیب و نویسنده بود و در سال 743 هجری قمری متولد شد و عهده دار نوشته های سری ’یلبغا ناصری’ نایب حلب گشت، وچون الملک الظاهر بر یلبغا خشم گرفت و او را به قتل رساند، این علی بن عبدالله را نیز به قاهره برد و در سال 794 هجری قمری به کشتن وی دستور داد. بیری نوشته های نظم و نثر خود را در کتابی بنام ’تلوین الحریری من تکوین البیری’ جمعآوری کرده است. (از الاعلام زرکلی بنقل از الاعلام النبلاء ج 5 ص 112. الدررالکامنه ج 3 ص 75)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن احمد بن عمر بن محمد بن احمد بوشی انصاری، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. فقیه بود و در سال 790 هجری قمری در مصر قدیم متولد گشت و درهمانجا در 5 ربیع الاول 856 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح انوار اردبیلی، در فقه در 11 مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از الضوءاللامع ج 5 ص 178. نظم العقیان سیوطی ص 130. کشف الظنون ص 195. هدیهالعارفین ج 1 ص 733)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ طَ بَ)
ابن محمد بن مهدی طبری اشعری. مکنی به ابوالحسن. محدث و فقیه ومفسر و اخباری بود، و در سال 324 هجری قمری در قید حیات بوده است. وی در بصره نزد ابوالحسن اشعری تحصیل کرد و در حدود سال 380 هجری قمری درگذشت. او راست: مشکلات الاحادیث الوارده. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 190 و طبقات الشافعیۀ سبکی ج 2 ص 312)
ابن قاسم طبری. ادیب بود و در حدود سال 683 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح لامیهالعجم طغرائی، که آن را ’حل المبهم و المعجم فی شرح لامیهالعجم’ نامیده است. (ازمعجم المؤلفین از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1538)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِاُ تُ)
ملقّب به عمادالدین و مشهور به العادل (علی الپی...). یازدهمین تن از امرای ارتقیۀ ماردین است. که در سال 712 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 151) (از معجم الانساب زامباور ص 345)
لغت نامه دهخدا